مصاحبه با آيت الله امامى كاشانى (دامت بركاته)
|
انتظار: بسم الله الرحمن الرحيم. خيلي خوش حال هستيم كه در خدمت شماييم. اميدواريم در اين فرصت محدودي كه هست، هر چه بيشتر استفاده ببريم. در ابتداي بحث، اگر حضرت عالي، صحبتي داريد، بفرماييد والاّ، به عنوان نخستين سؤال، فضاي كشورهاي مسيحي را به لحاظ موقعيّت مهدويّت، و نظري كه آنان دربارهي مهدويّت دارند، توضيح بفرماييد. حضرت عالي، به خاطر اين كه مسافرتهاي زيادي به كشورهاي غربي و تقريباً مسيحي داشتيد و حتيّ ملاقاتي هم با پاپ داشتيد، و به عنوان كسي كه در كتابهاي مسيحيها، كاملاً مسلَّط هستيد، ميخواستيم كه در اين رابطه، ما را مستفيض بفرماييد.
بسم اللّه الرحمن الرحيم.
من، خيلي از اين كه جناب عالي و آقايان، لطف فرموديد، متشكّرم و نيز خيلي تقدير ميكنم از اهتمامي كه به اين بحث اساسي، داريد. اين بحث، بحثي است كه در دنياي امروز، لازم است و بنده هم به همين جهت، الآن، چندين سال است كه در اين باره تحقيق ميكنم.
اصل بحثِ منجي و مصلح كه ما ميگوييم، او مهديعليه السلام، است يك بحثِ مهم و لازمي است. بنده، آن وقتي كه كتابها را مطالعه ميكردم و ميديدم كه در تورات و انجيل و نيز اوستا و بوداييسم، مباحثي دربارهي اين مسائل مطرح است، به فكر افتادم كه اين بحث را دنبال كنم و ببينم واقعاً، دنياي امروز، اين حرفها را قبول دارد كه در اين كتابها نوشته شده يا قبول ندارد و يا اين استنتاجهايي كه ما از اين كتابها داريم، درست است يا نه.
ما ميگوييم، در انجيل، اين عبارت است و اين، معنايش، دوازده امامعليهم السلام است. بعضي، اين را مطرح كردند. شايد از آن كساني كه خيلي اين را مطرح كردند، أنيس الأعلام است و بعضي از كتابهاي ديگر.
من دنبال اين بودم كه ببينم، اين حرفها را خودشان قبول دارند يا ندارند. ما، بياييم يك چيزي را مطرح كنيم، بعداً آنها را در كتابهايمان بخوانند و بخندند و در نتيجه، حرفهاي حسابي ما هم پايمال بشوند، درست نيست؛ چون، گاهي، حرفهاي اساسي، فداي بعضي از اغراقها ميشود.
به نظرم آمد كه سفر كنم و با اهل فن، در اين مسئله، صحبت كنم و ببينم اينان، نظرشان چيست.
اين بود كه سفرم را آغاز كردم. در اين بررسي، به اين نكتهاي كه حالا صحبت بود، رسيدم. يعني متوجّه شدم كه اين بحث، اصلاً، لازم است كه در دنيا مطرح بشود. من نميدانستم اينچنين ضرورتي دارد. من فكر ميكردم كه بروم يك تحقيق علمي بكنم، ولي بعد رفتم، ديدم كه اين بحث، بايد در دنيا مطرح بشود. من، با اهل نظر، چه متكلّم و چه فيلسوف كه روبهرو ميشدم، ميديدم كه خمير مايه و اساس، وجود دارد، ولي غفلت، خيلي است، و حتّي انحراف از بحث هم بسيار وجود دارد.
به نظرم آمد كه ما، از اين اساس و اصلي كه در نوشتهي ايشان و در گفتارشان است، استفاده كنيم.
نوعاً، مباحث ما، تقريباً، سه ساعته و چهار ساعته بود.
از اين بحثها، دو استفاده كردم: يكي اينكه اصلاً، اين نوشتههاي ما، دربارهي اديان گذشته، تا چه اندازه قابل قبول است، و ديگر اين كه طرح اين بحث، ضرورت دارد.
از نظر علمي، ما حرفهاي اساسيمان را داريم از بين ميبريم و فداي اين بحثها ميكنيم. اين چنين نيست كه، عبارات و واژگاني را كه ما اشاره به ائمهعليهم السلام و اوصياي رسول اكرمصلي الله عليه وآله وسلم ميدانيم، آنان نيز موافق باشند.
حالا، اين كه چه ميگفتم و آنان چه جواب دادند، آن، يك بحث ديگري است. در انجيل، نوشته است كه مسيحعليه السلام، ظهور خواهد كرد. اين، يك حقيقت است، ولي آنان، همين بحث را، غالباً، به حكومت جهاني تعبير نميكنند.
آقاي رات سينگر، كه بزرگترين شخصيّت علمي كاتوليك است و پاپ و امثال او، نظر علمي را از وي ميگيرند، يعني، از كميتهي علمي ميگيرند كه رييساش آقاي رات سينگر است، وقتي با او صحبت كردم، ديدم، زير بار حكومت نميرود، و حكومت جهاني را نميپذيرد. او ميگفت، مسيحعليه السلام، ظهور خواهد كرد، ولي به اسكاتالوژي كه همان عالم آخرت باشد، وصل ميكرد. ميگفت، عالم آخرت است كه عدل خداوند، ظهور تام دارد و حضرت مسيحعليه السلام، مجراي عدل خدا است. آن جا است كه همه، به كيفر و پاداش شان ميرسند.
انتظار: يعني، برگشت حضرت عيسيعليه السلام به اين دنيا، مطرح نيست؟ آيا آنان معتقد نيستند كه حضرت عيسيعليه السلام به اين دنيا برميگردد؟ آيا ميگويند، حضرت، در عالم آخرت است؟
البته، من نميخواهم عرض كنم كه مسيحيان، اين را ميگويند. مسيحيان، همين طور كه ميدانيد، سه دسته هستند. كاتوليكها، به پيروي از كليسا، چنين عقيدهاي دارند. من، در بحثها، آنان را متزلزل كردم. البته آقاي رات سينگر، از من نپذيرفت، ولي بقيّه، نتوانستند به من جواب دهند؛ براي اين كه من، متن انجيل را براي شان ميآوردم. مثلا، متن انجيل متّي را براي شان خواندم كه ظاهراً، باب بيست و چهار است كه حضرت مسيحعليه السلام، وقتي ظهور بكند، عدل را در زمين گسترده ميكند. ميگفتم، اين ((گستردگي عدل در زمين))، با قيامت نميسازد. خداوند متعال، در قيامت، عدلاش، همهي عالم را ميگيرد. و اين يك مسئلهي خاص و استثنايي براي حضرت عيسيعليه السلام نيست. او، در زمين عدل ايجاد ميكند و اين، با قيامت نميخواند.
آنان، استدلال ميكردند كه در سطور پيشين، سخن از گرفتنِ خورشيد و كم نور شدن ستارگان است، و اين، مربوط به قيامت است. من ميگفتم، اين، تقارن است و تقارن را ما هم قبول داريم. ميگفتند، ما هم تقارن را قبول داريم، و ميگوييم، وقتي آخرين حجّت رفت، قيامت برپا ميشود، ولي بالاخره، اين، آخر زمان است. اين آخر زمان بودن را، ما، دربارهاش بحث نداريم و آخر الزمان، معنايش همين است. من ميگفتم، ممكن است كه پايان زمان، دو هزار سال باشد. ما بياييم زمان را سه قطعه كنيم، بگوييم: ((ما، الآن وارد شديم در قطعهي سوم))، اين، معنايش اين است. بنابراين، تقارن، چه بسا اين باشد كه حضرت مسيحعليه السلام ظهور ميكند و چنين ميشود و چنان ميشود و بعد، قيامت برپا ميشود. اين را خيليها پذيرفتند، حتّي رييس تمام ارامنه كه با من يك بحثي داشت، ميگفت، مطلب درستي است. بعضي از اساتيد هم كه حتّي از متكلّمان يا فلاسفه بودند، اينان، به ترديد افتاده بودند. برخي شان ميگفتند، كليسا، اين طور براي ما معنا كرده است.
انتظار: ((سلطنت هزار ساله)) را چه ميگفتند؟
((سلطنت هزار ساله)) را همه نميگويند. برخي، اين هزاره را معتقدند. آن بخش را هم در كاتوليكها نيافتم. من، در فرانسه، اين مسئلهي هزاره را با بعضي، بحث كردم. آنان، دربارهي هزاره ميگويند، هر هزار سالي، يك تحوّلي به وجود ميآيد، كه اين تحول با آمدن حضرت مسيحعليه السلام اتّفاق ميافتد.
البته، يك دائرة المعارف اسلامي در لندن است، كه گفتم ترجمه كنند. من، با آن كساني كه معتقد به هزاره بودند، در پاريس صحبت كردم، ولي اين را در دائرة المعارف ديدم، كه تقريباً، همان حرفي است كه او ميزند. اين، اعتقاد بعضي است. آناني كه طبعاً، حالت كلامي شان قوي است، معتقدند كه مسيحعليه السلام، با فرد ديگري، خواهد آمد، كه ناماش ((ايليا)) است. من، به بعضيشان ميگفتم: ((شما فكر نميكنيد كه او، همان مهديعليه السلام باشد؟)) آنان ميگفتند: ((ما احتمال ميدهيم.)).
انتظار: در اكثر منابع شان، اين هست كه براي مسيحعليه السلام، پس از بازگشت، يك دورهي سلطنت هزار ساله است. اين را چه گونه تفسير ميكنند؟
آن چه را كه آنان ميگويند، اين است كه هر هزارهاي، يك تحوّلي دارد. ميگويند، الآن، وارد هزارهي سوم شديم. در اين هزارهي سوم، تحوّلي رخ خواهد داد. اينان، اين را ميگويند.
من، با سينگر كه صحبت ميكردم، به ايشان گفتم: ((شما، اين عبارات را چه كار ميكنيد كه در زمين عدل ايجاد خواهد كرد؟)). اوّلاً، آنان، فرود آمدن حضرت مسيحعليه السلام را قبول دارند، و تقريباً، مسيحيّت، مثل شيعه، حركت ميكنند.
همين طور كه شيعهي اماميّه ميگويد، انساني است كه مجراي فيض خدا است، آنان هم ميگويند، مسيحعليه السلام، مجراي فيض خدا است. در بحثها، معلوم شد كه حتّي آنان از اختلاف شيعه و سنّي، خبر داشتند و ميگفتند، ما، نظر شيعه را قبول داريم. كسي كه خواهد آمد، او، نميتواند مجراي فيض باشد. او، هماني است كه شما معتقد هستيد و ما هم معتقديم كه حضرت مسيحعليه السلام، مجراي فيض خدا است و ظهور خواهد كرد.
من، به آنان ميگفتم: ((خوب، اين مجراي فيض حق تعالي كه روي زمين حكومت خواهد كرد، آيا همين زمين خواهد بود؟)). ميگفتند: ((بله؛ همين زمين است، ولي زمينِ تازهاي است.)). من ميگفتم: ((نو، يعني چه؟ مقصود شما از نو، يعني آن كه ما ميگوييم كه "أشرقت الأرض بنور ربّها"؟)). در قرآن هم دارد كه وقتي عدل، زمين را فرا گرفت، زمين، نو ميشود، نشاط خاصّي پيدا ميكند. اين را اگر ميگوييد، ما هم ميگوييم، ولي اين، معنايش همان حكومت است. ايشان، از كلمهي ((حكومت)) فرار ميكرد.
البته، من، احتمال مسائل سياسي را هم ميدهم. اينان، نميخواهند بگويند، حكومت، در سراسر زمين، به دست حق خواهد افتاد، براي اين كه، با اين بساطي كه الآن هست و اوضاع و احوال استكباري مطرح است، نميخواهند حكومت مطرح شود. اين احتمال را من ميدهم. به هر حال، از نظر مسيحيّت، البته ارتدوكس و پروتستان، شايد بسياريشان، اين حكومت را بگويند، ولي من، به يك كاتوليك محكم برخورد نكردم كه بگويد، در دنيا، حكومت برپا ميشود، مگر اين كه فيلسوف بود و آن صبغهي كلامي اش ضعيف بود. اگر صبغهي كلامي اش ضعيف بود، اين حرفها را ميپذيرفت و گرنه نميپذيرفت.
انتظار: آيا ميتوان نتيجه گرفت كه كاتوليكها، به آمدن حضرت مسيحعليه السلام بر روي زمين، معتقد نيستند؟
نه؛ ابداً، اين نتيجه را نگيريد. خود سينگر، اين را قبول داشت، ولي از زير بار واژهي ((حكومت)) فرار ميكرد.
من، آن چيزي را كه ميخواهم عرض كنم، اين است كه ما، اين عقيده را كه حضرت مسيحعليه السلام ميآيند و حكومت عدل در دنيا تشكيل ميشود، قبول داريم، ولي اين، در مسيحيّت، مورد اتفاق نظر نيست. تقريباً جمهور كاتوليكها، اين عقيده را ندارند، و عدل را هم به ((كيفر اُخروي)) معنا ميكنند.
انتظار: همين نكتهاي كه حضرت عالي اشاره فرموديد، نكتهي جالبي است كه ما، از منظر متولّيان مسيحيّت، به مسيحيّت نگاه كنيم و ببينيم برداشت شان از متون شان چيست.
معمولاً، در ايران، آناني كه دربارهي مسيحيّت مينويسند و بشارت انجيل را ميخواهند به اسلام يا پيغمبر مطرح كنند، بحث ((فارقليط)) را مطرح ميكنند و مكاشفه و رؤياي يوحنا را تطبيق ميكنند به اهل بيت پيغمبرصلي الله عليه وآله. در فضاي فرهنگي داخل كشور، اين تفسير، از اين دو بخش از انجيل يوحنا ميشود. نظر خودشان نسبت به اين چيست؟ آنان، تفسيرشان از ((فارقليط)) چيست؟ آيا اين را بشارت به اسلام يا پيغمبر ما ميدانند يا يك تفسير خاصّ ديگري دارند؟
آنان ((فارقليط)) را كه در بعضي از جاها، همين تعبير است، و در بعضي از جاها، ((پاراكله)) است، و در بعضي از تعبيرات شان، ((پاراكليتوس)) است، ميگويند، ((روح القدس)) است. بنده، در بررسياي كه كردم، ترجمههايي كه به انگليسي شده، از اين قرن تا قرن نُهم ميلادي، همه، به اتفاق ميگويند، روح القدس است.
در بروكسل، دانشگاه الهياتي هست. آن جا، استادي داشت كه الآن، ناماش يادم نيست، ولي در نوشته هايم هست. من، اين مسئله را مطرح كردم. ايشان گفت، ((بله؛ قرآن شما، اين را ميگويد.)). بعد هم پشت سرش، كتابخانهاش بود. دستاش را بُرد و قرآن را باز كرد و درست، سورهي صف را آورد و آيه را هم از رو خواند كه ((يأتي من بعدي اسمه أحمد)) و گفت: ((شما معتقديد، ولي ما، با تمام احترامي كه به اسلام ميگذاريم، معتقديم كه اين، روح القدس است.)).
مرحوم آقاي شعراني، كتابي دارند به نام اثبات نبوّت. در آن جا، همين ((فارقليط)) و ((پاراكليتوس)) را مطرح ميكند. چون اين ((فارقليط)) يا ((پاراكليتوس))، معناي تفضيلي ندارد، به معناي ((شفيع)) و ((وكيل)) و ((مدافع)) و ((حامي)) است، در حالي كه ((محمد صلي الله عليه وآله)) و ((احمدصلي الله عليه وآله)) معناي تفضيلي دارند. آن واژه، اگر بخواهد معناي تفضيل بدهد بايد ((پِرِكليتوس)) باشد. مرحوم آقاي شعراني مينويسد، يك نفر از كساني كه با من بود و به انگليسي تسلّط داشت، او ميگفت: ((پركليتوس است)) و به اشتباه، در اين جا، ((پاراكليتوس)) آمده است.
من، ترجمههاي انگليسي بلكه فرانسوي و زبانهاي ديگر را تا قرن نهم، به كمك كسي كه با من بود و مسلّط بود، ديدم. همه، بدون تفضيل است و تطبيق به رسول اكرمصلي الله عليه وآله نميكند.
انتظار: جداي از اين كه ما روي لفظ يا واژه بحث كنيم، چون انجيل را خودشان هم معقتدند كه تفسير حواريون، الفاظاش، الفاظ وحي نيست، اشكالي كه هست، ناسازگاري متن است.
متن، اين است: ((زيرا، من، تا نروم، آن پاراكله يا او نخواهد آمد.)). در خود انجيل، باز، به كرّات، اين مطلب را تكرار كرده است كه در زمان حيات مسيحعليه السلام، روح القدس آمده است. اگر روح القدس باشد، با اين عبارت ناسازگاري دارد كه ((من تا نروم، او نميآيد.)). اين، تضادّ محتوايي دارد. اين را چه طور جمع ميكنند؟
نكتهي دوّم هم كه من ميخواهم خدمت تان عرض كنم، اين است كه قرآن، در جزيرةالعرب كه اهل كتاب و مسيحيان زياد بودند، اين ادّعا را مطرح كرد كه حضرت عيسيعليه السلام، به رسولي كه ناماش ((احمدصلي الله عليه وآله)) است، بشارت داده است. مناظرات اهل كتاب با مسلمانان، در تاريخ، زياد ثبت شده است. ما، تا آن جايي كه نگاه ميكنيم، در هيچ مناظرهاي نميبينيم كه يك مسيحي، در مقابل رسول خاتمصلي الله عليه وآله گفته باشد كه اين ادّعا، كاذب است و در كتاب ما نيست! اگر كذب باشد، و عيسيعليه السلام مبشّر به خاتم الانبياءصلي الله عليه وآله نبود، آنان، قطعاً، جبهه ميگرفتند. اين، دو بحث محتوايي است كه گمان كنم، نياز است ببينيم نظرشان چيست؟ هيئت علمي شان، چه برداشتي از اينها دارند؟
من، نظير اين بحثها را با آنان كردم، البته نه به اين مشخّصه. آنان، مرحله مرحله را مطرح ميكنند، شبيه حرف هايي كه عرفا دارند كه اگر بنا باشد كه بگوييم، آمده است، ميگويند، آن، مرحلهي ملكوتي است و بعد مرحلهي مُلكي خواهد آمد و... آنان اين تحوّلات را زياد دارند.
همين مسئلهي تثليث را كه قرآن كريم، صريحاً، محكوم ميكند، آنان معنا ميكنند. البته، من، به آنان گفتم، شما داريد اين طوري فرار ميكنيد. اينان، اين بحث را به مراتب عرفاني تفسير ميكنند.
اين حرفهايي كه شما داريد ميزنيد و ميگوييد: ((اب و ابن و روح القدس))، آنان ميگويند، هر كدام، يك مرحله است. روح القدس، نفس رابطهي ميان ((اب)) و ((ابن)) است. اينها، يك مرحله از وجود است و يك مرحله از هستي است. اين حرف هايي است كه از سهروردي و امثال اينها به غرب آمده و شما داريد تكرار ميكنيد. آنان، اين طور چيزها را، راحت، اين طوري جواب ميدهند.
انتظار: اسلام، قطعاً، روي كلام مسيحيت تأثير گذاشته است. خودشان هم در بعضي از منابع شان ميگويند، يك زماني، ميان كليساها دربارهي برداشتن برخي از تماثيل، نزاع بود. اين نزاع، عمدتاً، تحت تأثير مسلمانان بود. بعضي از اين مباحث، از جمله همين بحث تثليث، قبل از اسلام، در ميان مسيحيان بوده است. آگوستين از قرن چهارم است. او هم تثليث را يك نحوي تفسير ميكند كه نسبتاً، معقول و قابل قبول است؛ يعني، به سه شخص مستقل، معتقد نيست. او، ميآيد مسئلهي حيات و علم را مطرح ميكند و ميگويد دو شخص ديگر، به عنوان علم و حياتاند.
حالا من، جزئيات ديدگاه آگوستين، خاطرم نيست، امّا به هر حال، به نحوي كه بيشتر، با اوصاف سازگار است، مطرح كرده است.
البته، من بحث آگوستين را نوشتهام، ولي به اين صورت، در نظرم نيست. او، بحث را به وادي يك اصطلاحاتي ميبرد كه به نظرم، آن توجيهها را از اسلام، به آن جا آورده است. حالا من بحث آگوستين را در نوشتههايم نگاه ميكنم. جناب عالي هم نگاه بفرماييد، ولي به نظرم، به اين صورت نيست.
امّا مسئلهي دوم، جواب مشكل دومي كه شما مطرح كرديد، آن آقا گفت: ((ما، به قرآن احترام ميگذاريم، ولي معناي آن واژه، روحالقدس است و در آن، تفضيل نيست.)). من، با آنان بحث كردم و از خود انجيل، شاهد آوردم كه در خود انجيل، تفضيل وجود دارد. من، دربارهي ((پاراكليتوس)) شايد پنجاه صفحه؛ يا شصت صفحه تحقيق كردهام.
انتظار: به لفظ آرامي چه گونه است؟
آن كه در انجيل است، ((پاراكله)) است. مسلمانان، آن را به ((فارقليط)) معنا كردند. اين، معرّب ((پاراكليتوس)) است. اصل اين هم، همان ((پاراكليتوس)) است، ولي من، از انجيل، هم ((پاراكليتوس)) را برداشت كردم و هم ((پركليتوس)). آدرسهايش را هم مشخّص كردم. اعتقادم هم هست كه همين انجيل، دو تا محمد دارد: پيغمبرصلي الله عليه وآله و حضرت وليّ عصرعليه السلام. اين اعتقاد من است.
انتظار: متن كلام آنان و آدرس شان خاطرتان هست؟
من، با يكي از واژه شناسان ايتاليا صحبت كردم. او، اشعاري مربوط به دوران نزديك ميلاد مسيحعليه السلام را آورد. در آن اشعار، ((پركليتوس)) است، يعني، تفضيل ميشود. بعد، در عصر تدوين انجيل، ((پاراكليتوس)) شده است.
به اين نكته، بايد جنبهي فنّي بدهم. اين بحث، تكميل نيست. سبب اين كه تكميل نيست، اين است كه آن آقا، تمام اَسناد و اشعار را براي من آورد و من هم دادم سفارتخانه، ترجمه كردند، بعد كه ايران آمدم، خلاصهي ترجمهاش به دست ام رسيد، ولي متن اشعار را نفرستادهاند. الآن، پنج يا شش سال است كه من دنبال آن آقا و متن اشعار ميگردم تا سخنام را با شاهد و دليل بگويم.
انتظار: آنان، چه معنا ميكنند و شما چه معنا ميكنيد؟
آنان، در اشعارشان، هر جا كه به كار بردند، ((پركليتوس)) به كار بردند كه به صورت تفضيل است؛ يعني، ((حمد گرديده شده))، ((ستوده شده)). حضرت مسيحعليه السلام گفته است، كسي كه بعد از من خواهد آمد، ((ستوده شده)) است. اين، يك بار، به هنگام تدوين انجيل، ((پاراكليتوس)) شده است. ما، بايد اشعارش را بياوريم و بعد بگوييم، اين طور است. ما، اگر اشعارش را نياوريم، ادّعاي صِرْف ميشود. آن وقت يك نفر ميخواند و حرفهاي اساسي ما متزلزل ميشود. او، از نظر واژهشناسي اثبات كرده كه اصلاً ((پاراكليتوس)) كه در اين جا به معناي ((شفيع)) يا به معناي ((حامي)) به كار برده شده، مبنيٌ للفاعل است، در حالي كه ((پركليتوس)) مبنيٌ للمفعول است. او، اثبات ميكرد كه اين واژه، مبنيٌ للمعفول است؛ يعني، ((شفاعت گرديده شده)). اصلاً، اين ((پاراكليتوس)) كه به عنوان ((شفيع)) آمده، به طور كلّي، در كتب مسيحيّت، غلط است. اين ادّعا، ادّعاي مهمّي است. سندهايش را براي من ذكر كرده بود، ولي تا سندهايش را پيدا نكنم، نميآورم.
انتظار: فرموديد كه اسنادي پيدا كردهايد كه بر حضرت مهديعليه السلام دلالت ميكند.
من، در كتابام، همهي اينها را مستند نوشتم. من، الآن، نميتوانم بگويم، كدام باب است و چيست، ولي در انجيل، اين بحث وجود دارد كه كسي خواهد آمد كه مردم، او را نميبينند و از نظرها غايب است، ولي آثارش را ميبينند. يك چنين چيزي است. من، در آن انجيلي كه نگاه ميكردم، ديدم كه اين دو تعبير، يعني ((در غيبت به سر بردن)) و ((آثارش را ديدن))، هست و اين تعبير، بر ((احمدصلي الله عليه وآله)) تطبيق نميكند.
انتظار: آيا به نظر شما، با ((ايليا)) سازگار نيست؟
البته، اينان، نميخواستند بگويند، اين، ((ايليا)) است. آنان، هر دو را يكي ميدانستند. من گفتم، اين، دو نفر ميتواند باشد و حتّي گفتم، ما، به دو تا محمّد معتقد هستيم: يكي، پيغمبرصلي الله عليه وآله و يكي هم خاتم اولياعليهم السلام. ما، هر دو را معتقد هستيم. آنان، نميخواستند از ((ايليا)) اسم ببرند، ولي در برابر منطق من هم، حقّاً، جوابي نداشتند.
انتظار: قبل از شما يا بعد از شما، كسي هست كه اين الفاظ را بر ((حضرت حجّتعليه السلام)) تطبيق كرده باشد؟
بنده، وقتي كه برداشت كردم، ابداً نديده بودم كه كسي اين برداشت را داشته باشد، ولي در سال پيش كه داشتم بررسي ميكردم، به يك مناسبتي، به حرفهاي حاج ملاّ هادي سبزواري، در آن مجموعه رسائلي كه دارد، رسيدم. او، ميگويد انجيل، دو بشارت را دارد: هم به پيغمبر اكرمصلي الله عليه وآله و هم به حضرت مهديعليه السلام. او، اين را ميگويد، ولي مستند سخناش را نشان نميدهد.
مرحوم سيّد حيدر آملي هم به نظرم، به احتمال نود درصد، در نقد و نقودي كه دارد، مثل اين كه چنين تعبيري و يك چنين حرفي ميخواهد بزند. اين كتاب، خيلي قبل از كتاب حاجي است. او، سند سخناش را نياورده است، و حاجي هم مستند سخن اش را نياورده است. فهميدم، حاجي، از او گرفته، براي اين كه، هيچ كدام، با سند، حرف نزدند. من، خودم، بحمد الله، مستندش را يافتم و عقيدهام هم همين است. در آن، تفضيل هست و بر ((روح القدس)) تطبيق نميكند.
البته، مسئلهاي كه هست، اين است كه ما ميخواهيم با حفظ اين انجيل حرف بزنيم، و الّا، ما، اعتقادات مان وابسته به انجيل نيست. حالا چون ميخواهيم انجيل را حفظ كنيم، اين حرفها را ميزنيم.
انتظار: آنان، به هر حال، ميگويند، ايليا، رشد كرده و زمان ظهور مسيحعليه السلام خواهد آمد. اين غايب را كه حضور هم دارد، اگر مدّعي بشوند كه همان ((ايليا)) است، چه ميشود؟ چون به هر حال، معتقدند، و در منابع عهد عتيق هم هست كه ايليا، عروج كرده است. بعد اعتقاد بر اين است كه به هر حال، او قبل از ظهور مسيحعليه السلام يا در آستانهي ظهور مسيحعليه السلام، خواهد آمد. اگر كسي آن ((غايب)) را به ((ايليا)) تفسير بكند، ديگر آن وقت، ما دليل نداريم كه آن را تكذيب كنيم؟
بله، يك وقت است كه آدم ميخواهد طرف را ملجأ كند و يك دفعه اين است كه ميخواهد بگويد، ما، يك چنين منطقي داريم. الجايي در اين كارها، پيش نميآيد؛ براي اين كه او، فوري ميگويد، آن است و از كجا اين مصداق باشد؟ ولي وقتي آدم، منطق را مطرح ميكند، ديگر نميتوانند منكر شوند.
در دانشگاه آمستردام هلند بوديم. رييس دانشگاه، پرفسور براون است. استاد الهيّات آن جا، پرفسور ويسلز است. پرفسور ويسلز، به من ميگفت: ((ما به اسلام احترام ميگذاريم و مسيحي هم هستيم. در انجيل كه نگاه ميكنيم، ميبينيم، مسيحعليه السلام ظهور خواهد كرد، و شما ميگوييد كه حضرت محمدصلي الله عليه وآله ظهور خواهد كرد. من چه كنم؟ من، هم به آن عقيدهام احترام ميكنم و هم به اسلام.))
من، به ايشان گفتم: ((هر دو، ظهور خواهند كرد.)). ايشان ميگفت: ((از چيزهايي كه براي من خيلي دغدغه ايجاد كرده، همين است.)). براون ميگفت: ((اين هم، همين ايليا است.)). ميگفت: ((مسيحعليه السلام، ظهور خواهد كرد، ولي با ايليا خواهد آمد.)). من گفتم: ((ايليا از كجا كه مهديعليه السلام نباشد؟)). ويسلِز قبول كرد و گفت: ((بله؛ با بررسي هايي كه كرديم، ديدم اسلام، واقعاً، يك دين اساسي است. ما، ميپذيريم كه مهديعليه السلام خواهد آمد.)).
به هر حال، يكي ميپذيرد، يكي ترديد ميكند. بحث علمي، اين حالت را ندارد كه آدم، كسي را مجبورش بكند. و من، در تمام اين مباحث، ديدم مسلّط بر آنان هستم، حتّي در متون خودشان، از آنان آگاهتر بودم و وقتي معنا ميكردم، رات سينگر هم در پاسخ ماند و گفت: ((من، وقتام تمام شده است)) و رفت! بقيّه ميگفتند: ((انجيل، اين طور تفسير كرده و كليسا اين طور.)).
انتظار: مسيحيّت، نگاهاش به بحث منجي يا منقذ چيست؟ كاتوليك را فرموديد. لطفاً پروتستان و ارتدوكس را هم اشاره بفرماييد.
آنان هم همين طورند. آنان ميگويند، مسيحعليه السلام خواهد آمد. ارتدوكسها و پروتستانها، مثل كاتوليكها، قرص و محكم نيستند. آنان، ((دولت جهاني)) را قبول دارند؛ يعني، اكثراً، دولت جهاني را قبول دارند.
مسيحيّت را، از نظر ايدئولوژي، ميتوانم سه بخش كنم: يك بخش، آن كساني هستند كه خيلي محكم ايستادند و ميگويند، اين، مربوط به قيامت است، و يك بخش هم آناني هستند كه ميگويند، در دنيا، حكومت عدل بر پا خواهد شد، و يك بخش آنان اند كه ميگويند، عدالت را برپا خواهد كرد، ولي نه حكومت را.
اكثر ارتدوكسها و پروتستانها، مسئلهي دولت و حكومت را مطرح ميكنند. خيلي از كاتوليكهايي كه با آنان صحبت كردم، به ترديد افتادند.
كاتوليكها هم دو بخشاند: بعضي، خيلي غليظ اند و هيچ حاضر نيستند كه يك خورده كم بگذارند و بعضي هم يك خورده، باز فكر ميكنند. در همين پروتستانها، بخشي كه باز فكر ميكردند، ميگفتند: ((خوب، شايد همين طور باشد)). و بعضي هم ميگفتند: ((كليسا، براي ما، اين طور معنا كرده است.)) و بعضي ميگفتند: ((كميتهي علمي، اين طور معنا كرده است.)).
انتظار: نزد ارباب مسيحيّت، واقعاً، بحث انتظار، معنايي دارد؟ يعني، واقعاً، اين طور كه ما به انتظار و مهدويّت ميانديشيم، و دنبال اين هستيم كه چه گونه اعمالي انجام بدهيم تا به اصطلاح، ظهور انجام بشود، آيا آنان، يك چنين تصويري دارند؟
اجمالاً، اين است كه آنان، خيلي از اين بحث استقبال ميكنند، امّا موضوع انتظار، نزدشان مثل ما نيست. البته، خودشان، متوجّه شدهاند كه دنيا، دنياي فاسدي شده است. اين را من از رات سينگر نقل ميكنم. او، به من ميگفت: ((تنها راه حلي كه به نظر ميرسد، همين است كه شما در دنيا دنبالاش افتاديد.))
وقتي من ميخواستم بيرون بيايم، ايشان با اين كه، پيرمرد با شخصيّتي است و از نظر ايدئولوژي، مرجع اعلي است، تا نزديك در آمد، و به من گفت: ((من، منتظر كتاب شما هستم. اين فكر، نجات دهنده است و اين فكر را بايد ترويج كرد.)). من، اينها را در كتاب ام نوشتهام. اينان، خودشان، متفكّران شان، اين عقيده را دارند.
من، به شهر فلورانسِ ايتاليا رفته بودم. رييس دانشگاه آن جا ميگفت: ((تنها علاج، همين است و بايد جامعه را بدين سو آورد و از اين نحسي بيرون آورد.)). خلاصه، همان حرف هايي را كه ما ميزنيم، نزد متفكّران با تقواي آنان هم اين حرفها وجود دارد.
انتظار: غرب، بعد از رنسانس، تقريباً، از كليسا مأيوس ميشود و به عقل بشري پناه ميبرد. الآن، گمان ميكنم كه با اين سرخوردگي و ناكارامدي عقل، مسيحيّت فعلي هم به نتيجهي مشابه همان اعتقاد ما رسيده است كه اگر ميخواهيم عدالت، روي زمين تحقّق پيدا كند، مجري آن عدالت هم، بايد يك رجل الهي باشد و نه اهل جنگ. شما، آيا اين نكته را يك نويد و نكتهي روشني براي طرح مسئلهي حكومت جهاني مبتني بر دين ميدانيد يا نه؟ الآن زمينهي پذيرش، در غرب و در مسيحيت هست يا نه؟
بروكسُن، از فلاسفهي متأخّر است. بروكسُن، چند شاگرد دارد. از جمله شاگرداناش، هانري كُربن است. از جمله شاگردان بسيار وزين اش، جان گيتن است كه سال گذشته، به رحمت خدا رفت. من، با اين جان گيتُن، ملاقات داشتم. ايشان حرفهاي استادش را توضيح ميداد. مترجمان خودمان، حرفهاي بروكسن را خوب نفهميدند. حرف استاد را بايد از شاگردش فهميد. اگر استادي، شاگردي خوب داشت، او، آن حرف را خوب ميفهمد، نه آن مترجمي كه حالا از راه رسيده و كتاب را باز ميكند و...
در پاورقي، همان مترجم ميگويد: ((من احتمال ميدهم كه...)). او ميگويد: ((احتمال ميدهم))، ولي گيتُن، از بروكسن نقل ميكرد، كه او ميگويد، جامعه، براي رسيدن به عدل، به سوي يك دين پويا و فعال و... در حركت است. من، با گيتُن كه صحبت ميكردم، به او ميگفتم: ((حالا، انجيل چه ميگويد؟)). ميگفت: ((من، كار به انجيل ندارم.)). آدم، از حركات شان ميفهمد كه چه قدر از كليسا ناراحت اند، ولي در عين حال ميگفت: ((ما، دين متحرّك و پويا لازم داريم.)). بعد هم به من گفت: ((ما، اسلام را اين طور ميبينيم.)).
آخرش هم به من، يك موعظه كرد، گفت: ((شما روحانيان، مواظب باشيد كه اسلام را از حركت نيندازيد كه اگر از حركت بيندازيد، جلو نميرود.)).
انتظار: با توجّه به سفرهايي كه به كشورهاي غربي داشتهايد، آيا گرايش به ((دين)) و ((دين مداري)) را در آن جا ميبينيد يا اين كه طبق گفتهي بعضي از افراد، الآن، عصر جدايي از دين است؟ تأثير تفكّرات منجي گرايي در متفكران امروزِ آن جا، كه ممكن است دين مدار هم نباشند، مثل فوكوياما، هانتيگتون را تا چه حد ميبينيد؟ يعني آيا تفكّر منجي گرايي، در تفكّر اين متفكران هم تأثير دارد و اين افراد، متأثّر از تفكّر منجي گرايي كليسا هستند يا نه؟
ما، شب جمعهاي، با پنج يا شش تَنْ از استادهاي دانشگاه سالِزيَن جلسهاي داشتيم. بعداً، دو نفر از آنان، به ايران هم آمدند. آنان، ميخواستند بگويند، مردم دنيا، بر سه دستهاند:
سي درصد مردم، اصلاً، ضد همهي معنويّات اند. آنان، افرادي هستند كه حيوانيّت خودشان را در سايهي همين اوضاع حفظ ميكنند.
سي درصد هم در فكر دين هستند، حال اسلام يا مسيحيّت يا... .
چهل درصد هم حيران هستند.
من، اين مطلب را در مقدمهي كتابي كه دارم مينويسم، نوشتهام.
اين متفكران ميگفتند، سي درصد مردم دنيا، در بحثهاي ديني هستند. من ميگفتم، اين سي درصد، بايد دست اين چهل درصد را بگيرد.
البته، بعضي از افراد اين دستهي سي درصدي، دنبال بحثهاي ديني هستند، ولي فكرشان غلط است. پس ما بايد دست آنان را بگيريم. من، اعتقادم، اين است كه وظيفهي ما، خيلي سنگين است. ما ميتوانيم از ديگران دستگيري كنيم، چون، واقعاً، اسلام، سرمايهي ارزش مندي است.
انتظار: آيا انديشمنداني كه بحثهاي جهانِ تك قطبي و جهاني سازي را مطرح ميكنند، جزء مستندات خودشان، مطالبي را از انجيل و... قرار ميدهند؟
در اين جا دو فكر وجود دارد كه درست مقابل تفكّر اسلام است:
يكي، فكري است كه صهيونيستها راه انداختهاند و ميگويند ((مسيحعليه السلام)) يا ((پريشيا)) يا هر تعبير ديگري كه به عنوان مصلح باشد خواهد آمد، ولي حكومت و دولت تشكيل نخواهد داد؛ يعني، در مسائل سياسي وارد نخواهد شد، چون، دين، از سياست جدا است. من، حدس ميزنم اين كه در مسيحيّت، اين فكر رسوخ كرده كه مسيحعليه السلام در آخرت، عدالت برپا خواهد كرد، تحت تلقين مستقيم يا غير مستقيم صهيونيستها بوده است.
اينان، تعبيرهاي عارفانه و روحانياي از آمدن حضرت مسيحعليه السلام دارند و حاضر نيستند، مسئله را روي حكومت و دولت و... ببرند.
فكر ديگر كه اخيراً مطرح شده و فوكوياما در كتاب پايان تاريخ دارد، اين است كه دنيا، نميتواند با اين تشتّت و در هم ريختگي، ادامه پيدا كند. اين، وقتي ميتواند سر و سامان پيدا كند كه يك قدرت، حاكم باشد. اين را از نظر علمي و فلسفي، پر و بال داده است و در پايان ميگويد: ((ما ميبينيم، اوضاع، به اين سمت جلو ميرود. چون شوروي، فرو پاشيد.)) و بعد ميگويد: ((ما ميبينيم كه سيطرهي قدرت آمريكا روز به روز، در دنيا بيشتر ميشود. بنابراين به نظر ميرسد كه قدرت آمريكا، جهاني خواهد شد و يك حكومت، دنيا را خواهد گرفت.)). البته، الآن يادم نيست كه آيا مستنداتي از انجيل و تورات آورده است يا نه.
انتظار: امروزه، صهيونيستها ميخواهند امام زمانعليه السلام را به عنوان ((آنتي كريست (ضد مسيحعليه السلام))) جلوه دهند. با توجّه به سفرهايي كه شما داشتهايد، آيا اين ضد مسيحعليه السلام بودن امام زمانعليه السلام، در ميان مسيحيان رواج پيدا كرده است؟
نه؛ اصلاً، اين گونه نيست. البته، مسئلهي دجّال بودن را بعضي سوء استفاده كردهاند. در تعابير اهل سنّت، در بحث آمدن دجّال، اين تعبير ((المسيح الدجّال)) را داريم. البته، در تعابير آنان، دو لفظ مسيحعليه السلام داريم: يكي، همراه با كلمهي ((الدجال)) و ديگري به تنهايي آمده است. خود اهل سنّت هم آن را تفسير كردهاند. در صحيح بخاري و شرح آن، فتح الباري، آمده كه چرا به دجّال، مسيحعليه السلام گفته ميشود. چند وجه گفتهاند، كه بهترين آنها، تظاهر به مسيحعليه السلام بودن است.
انتظار: در فيلم پيشگوييهاي نوسترا داموس، حضرت مهديعليه السلام را به عنوان سومين ضدّ مسيحعليه السلام معرفي كردهاند. البته بايد در اين مورد بررسي كرد كه آيا شعرهاي نوسترا داموس، اين مطلب را ميرساند يا نه.
آنان ميخواهند دنياي مسيحيّت را عليه حضرت مهديعليه السلام، بسيج كنند. آيا اين تفكّر نزد ارباب كليسا هم وجود دارد؟
نه؛ من، به جز احترام در مقابل اسلام و مسلمانان و حضرت مهديعليه السلام چيزي نديدم. اگر چه عقيده ندارند، ولي احترام ميگذارند. اينها، همه، هجمهي صهيونيستي است.
انتظار: تحليل شما با توجه به گفت و گوهايي كه با سردمداران كليسا داشتهايد، از اين هجمهي سنگين (ساختن فيلم و...) چيست؟
من، اين هجمه را يك هجمهي متأخّري ميبينم؛ يعني، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و وضعي كه آمريكا و صهيونيستها پيدا كردهاند، ديدند كه اين حكومت، حول محور مهدويّت دارد پيش ميرود، لذا از همهي وسائل، عليه اين حكومت استفاده ميكنند.
انتظار: يعني ميخواهند، جهان غرب را عليه اسلام بسيج كنند؟
دقيقاً، همين طور است. حال، تا چه اندازه بتوانند پيش بروند، نميدانم.
من، در مذاكرات ام با مسيحيّان، متوجّه شدم كه متفكران آنان هم به اين حرفها گوش نميدهند.
انتظار: اين فيلم نوسترا داموس، سه ماه تمام، از تمام شبكههاي آمريكايي پخش ميشد و يك فيلم پر استقبالي بوده است. آيا شما، در گفت و گوهاي خودتان با مسيحيان، متذكّر اين هجمهي سنگين شديد و سؤال كرديد كه چرا آنان اعتراضي عليه اين هجمه ندارند؟
در گفت و گوهاي ما، از اين مطالب، صحبتي نبوده است.
انتظار: جريان حضرت مهديعليه السلام و حضرت مسيحعليه السلام را كه مطالعه ميكنيم، راز و رمزهايي را ميبينيم: 1- مادر حضرت مهديعليه السلام، مسيحي و رومي بوده است؛ 2- حيات حضرت مسيحعليه السلام كه به اعتقاد خودشان بعد از سه روز، زنده ميشود و طول ميكشد، يك حيات آسماني است و طبق ترجمهي مكرّم نجيب، ((المجيء الثاني للمسيح)) بعد از اين حيات دوم است. در مورد حضرت مهديعليه السلام هم بعد از يك حيات نيمه ظاهري و يك غيبت صغرا، يك حياتي ميآيد كه شباهتي با حضرت مسيحعليه السلام دارد؛ 3- از طرف ديگر، مقارنت ظهور حضرت مهديعليه السلام با حضرت مسيحعليه السلام است.
علاّمه مجلسي، در بحث كشته شدن دجّال كه مظهر فتنه و شرارت در دنيا است، و طبق بعضي روايات، به دست حضرت مسيحعليه السلام كشته ميشود و طبق برخي ديگر، به دست حضرت مهديعليه السلام، جمع كرده است.
با توجّه به اين كه الآن، مسيحيّت و اسلام، در دنيا، بيشترين طرفدار را دارند، تحليل شخص حضرت عالي از اين راز و رمزها چيست؟ آيا تحليل خاصّي دارد يا اين كه صِرْف اتّفاق است؟
البته، مسائل، يك جنبهي غيبي دارد كه ما نميفهميم. آن چه كه من هم با مسيحيّان صحبت ميكردم، اين بود، كه، ما، در مورد منجي و نجات، مشتركاتي داريم:
يكي، در مورد نژاد منجي است كه نژاد حضرت مهديعليه السلام و حضرت مسيحعليه السلام، به يك ريشه ميرسد. اين، خيلي وجه نزديكي است و مسيحيان، از اين بحث، خيلي خوش شان ميآمد.
از نظر عواطف هم، ما، خيلي ارتباط نزديكي داريم. اين مطلب را از قرآن استفاده ميكردم:
((لتجدنّ أشدّ الناس عداوة للّذين ءامنوا اليهود و الذين أشركوا ولتجدنّ أقربهم مودّة للذين ءامنوا الذين قالوا إنّا نصاري ذالك بأنّ منهم قسّيسين و رهباناً و أنّهم لايستكبرون)). [مائده: 82]
البته، قطعاً، اين راز و رمزها، اتّفاقي نيست و بر اساس حكمت است.
انتظار: اين، سبب ميشود كه ما روي همين مسائل كار كنيم. اگر در رابطهي با منجي و مصلح، از نگاه انديشههاي جهاني و اديان مختلف، يك همايش بين المللي برگزار شود، به نظر شما تا چه اندازه اثر گذار است؟ براي نزديكي ملّتها و اديان تا چه اندازه مفيد است؟
من، اين كار را، كار بسيار مفيدي ميدانم. در پاريس كه با بعضي از مسيحيّان صحبت ميشد، آنان هم اين پيشنهاد را داشتند.
البته، آنان، دو مطلب ميگفتند: يكي اين كه وقتي شما كتاب تان را نوشتيد، براي محققّان بزرگ همهي اديان بفرستيد تا همهي آنان مطالعه كنند. چون تا مطالعه نكنند، آشنا نميشوند كه اصلاً اسلام چه ميگويد؟
بعد ميگفتند، شما، در پاريس، همهي محققّان را دعوت كنيد تا مقاله بنويسند. من هم اين تصميم را گرفتم، كه ان شاء الله در پاريس، اين كار را بكنم.
من، با ((جرج جرداق)) كه در لبنان صحبت ميكردم، دربارهي حضرت مهديعليه السلام چيزي نداشت. من گفتم: ((شما يك بحثي را مطالعه كن و براي من بگو.)). گفت: ((شما منابع بفرستيد تا من مطالعه كنم و نظرم را بگويم.)). بعداً من گفتم: ((كتابم را ترجمه ميكنم و براي شما ميفرستم.)).
انتظار: يعني الآن، ما كتابهاي خوب براي معرّفي به آنان نداريم؟
اخيراً، حركت هايي انجام شده است، و گرنه، قبلاً، چند كتاب مرجع بيشتر موجود نبود. آقايان، روي مباحث اصول و... خيلي بحث كردهاند، امّا در اين موارد، بحثي نكردهاند. كار ايدئولوژي بايد انجام داد.
انتظار: شما خودتان چند سال است وارد اين مباحث شدهايد؟
حدود دَه سال است. البته، من ميخواستم ببينم اين مطالبي كه از انجيل نقل ميشود، چه قدر صحت دارد. بعد كه وارد بحث شدم، به ضرورت آن پي بردم. با اهل سنّت كه صحبت كردم، ديدم بررسي روايات خيلي ضرورت دارد. كمكم، هر چه جلو رفتم، به ضرورت بيشتري پي ميبردم.
انتظار: آيا شما با يهوديان هم، صحبت و بحث داشتهايد؟
خيلي كم. امّا با رجال اهل سنّت خيلي مناظره و گفت و گو داشتم، حتّي با رؤساي دانشگاه قاهره و الازهر مصر صحبت داشتم.
اكثر اهل سنّت، بحثهاي مهدويّت را بحثهاي خوبي نميدانستند. يك دسته، سياسيون آنان بودند كه ميگفتند، اين بحثها، باعث ميشود، افرادي، ادعاي مهدويّت كنند. دستهي ديگر هم افرادي بودند كه اهل حركت بودند، مانند محمّد العماره، كه ميگفتند، انتظار، تخدير ميآورد، بايد جامعه را حركت داد و نبايد جامعه بايستد. من، با همهي اينها صحبت ميكردم و تفكّر شان عوض ميشد.
اگر كتابام نوشته شود، معلوم نيست، بعد از آن، در ايران بمانم، بلكه ميروم در كشورهاي اسلامي و مسيحي و بحث ميكنم. شما هم دعا كنيد كه به اين آرزو برسم.
اين كارها، قلم زدن و تبيين ميخواهد. اين، كار شما است. خيلي از مباحث كتاب من كه تاكنون، حدود بيست هزار صفحهي رحلي شده است احتياج به تبيين دارد. مثلاً بحثهاي عقلي آن، احتياج به تفصيل دارد.
در مورد امامت، تاكنون، براهين مختلفي مطرح شده است، كه يكي از آنها، ((برهان لطف)) است و اين مسائل و مطالب، احتياج به توضيح دارد.
انتظار: در پايان، ضمن آرزوي موفّقيّت روز افزون براي حضرت عالي، جهت تبيين معارف مهدويّت، از اين كه ما را براي اين مصاحبه، به حضور پذيرفتيد، صميمانه سپاس گزاريم.
من هم متقابلاً، از شما و زحماتي كه در اين عرصه متحمّل ميشويد، تشكّر ميكنم.
[مجله انتظار شماره 5 : - سرمقاله] |
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,